با توجه به تعریف روانشناسی کسبوکار در پستهای قبل، در این پست تصمیم گرفتیم که مثالهای بیشتری از کاربرد روانشناسی کسبوکار بزنیم؛ بنابراین در این پست میتوانید چند نمونه عملی از مثال روانشناسی در کسبوکار را مطالعه کنید.
فقط برای جلوگیری از سردرگمی و گیج شدن، بهخاطر داشته باشید که اصطلاحات مختلفی ممکن است برای نشان دادن روانشناسی کسبوکار بکار برده شود مانند روانشناسی صنعتی و سازمانی، روانشناسی شغلی، روانشناسی شغلی و سازمانی.
روانشناسی کسبوکار میتواند در انواع سازمانها اعمال شود: سازمانهای دولتی و خصوصی، کسبوکارهای بزرگ و کوچک و فریلنسرها.
مثال روانشناسی در کسبوکار :
مثال اول: استخدام و گزینش
فرض کنید شرکت A نیاز به استخدام یک متخصص کامپیوتر دارد.
وظیفه روانشناس کسبوکار، بررسی موقعیت شغلی خاص (وظایف و مسئولیتها) و مشخصات فرد ایدهآل (مهارتها، تجربه کاری و شخصیت او) میباشد. بعداً، این افراد در جستجوی افراد منتخب از طریق کانالهای مختلف(به عنوان مثال سایتهای استخدامی)، انتخاب اولیه متقاضیان و انجام مصاحبههای شغلی(با استفاده احتمالی از آزمونها) هستند. سرانجام، مشاور گزارشی از متقاضیان بررسی شده ارائه داده و مناسبترین نامزدها را پیشنهاد، و در مورد چگونگی معرفی آنها در داخل شركت پیشنهاداتی ارائه میدهد.
هدف اصلی قرار دادن فرد مناسب در مکان مناسب برای جلوگیری از اتلاف وقت و هزینه میباشد.
مثال دوم: مدیریت تعارض
شرکت B از درگیریهای مکرر بین دو همکار که باعث از بین رفتن جو شرکت و آسیب رساندن به تولید شده، شکایت دارد.
روانشناس کسبوکار برای درک شرایط، با مشتری و سایر افراد اصلی مصاحبه میکند. وی سپس اقدامات خاصی را برای حل مسئله پیشنهاد میکند. به عنوان مثال، ممکن است یک دوره آموزشی در زمینه مدیریت تعارض یا سیاستهای شرکتی ارائه دهد که رفتارهای تعارضی را مجازات کند و به کار تیمی پاداش دهد.
هدف اصلی حفظ جو سازمانی مناسب در شرکت، ارتقا همکاری، احترام متقابل و ارتباطات بین کارمندان است. جلوگیری از آسیب رساندن درگیریها به روابط داخلی و کمیت و کیفیت تولید بسیار مهم است.
مثال سوم: فنون فروش
شرکت C میخواهد فروش محصولات خود را افزایش دهد.
روانشناس کسبوکار، پرسنل را در مورد تکنیکهای فروش، ارتباطات و مدیریت ارتباط با مشتری آموزش میدهد.
هدف اصلی افزایش فروش از طریق رشد مهارت فروشندگان میباشد. این مورد از روانشناسی در کسبوکار در دنیای فروش و تبلیغات مورد استفادهی زیادی قرار میگیرد.
مثال چهارم: رضایت مشتری
شرکت D شکایات مکرری از سمت مشتریان دریافت میکند و می خواهد بفهمد مشکل چیست.
روانشناس کسبوکار برای پیدا کردن مشکل، مصاحبههای کوتاهی به صورت حضوری یا تلفنی با برخی از مشتریان، به ویژه کسانی که شکایت کردهاند، انجام میدهد. او نقاط قوت و ضعف خدمات ارائه شده به مشتریان را شناسایی کرده و راهحلهایی برای حل مشکل(به عنوان مثال سازماندهی بهتر کار) و برنامهای برای نظارت بر رضایت مشتری(به عنوان مثال پرسشنامه) پیشنهاد میکند.
هدف اصلی جلب رضایت مشتریان، حفظ آنها و جلوگیری از رفتن آنها به سمت رقیب میباشد. علاوه بر این جلب مشتریان راضی باعث تبلیغات رایگان از طریق بازاریابی دهان به دهان میشود.
مثال پنجم: بازاریابی و تحقیقات بازار
شرکت E میخواهد محصول جدیدی را به بازار عرضه کند. این شرکت میخواهد اطمینان حاصل کند که مشتریان آن را دوست خواهند داشت. در واقع این شرکت میخواهد جنبههای مثبت و منفی محصول را شناسایی کند زیرا این جنبهها باعث افزایش یا کاهش فروش میشود.
روانشناس کسبوکار، بحثهای گروهی را تشکیل میدهد که از مشتریان بالقوه تشکیل شدهاست. او درک محصول را تحلیل میکند که آیا مشتریان، محصول را دوست دارند؟ آیا مفید است؟ آیا قیمت مناسب است؟ مشتریان، محصول را از کجا میخرند؟
زوانشناس کسبوکار، گزارش و پیشنهاداتی در مورد بهبود محصول، توزیع و تبلیغات را پس از جمعآوری، تجزیه و تحلیل دادهها به شرکت ارائه میدهد.
هدف اصلی، تسهیل فروش میباشد.
مثال ششم: سازماندهی مجدد
سال گذشته، شرکت F مشتریان خود را از دست داد و علاوه بر کاهش درآمد، میزان استرس در بین کارکنان افزایش یافت.
روانشناس کسبوکار برای درک وضعیت، منابع موجود و نکات مهم با کارگران اصلی شرکت مصاحبه میکند. پس از آن، وی یک پرسشنامه مختصر را برای پیدا کردن و بررسی مشکل(به عنوان مثال بارهای کاری، توزیع ناکافی وظایف و مشکلات ارتباطات شرکتی) به کارمندان ارائه میدهد. هنگامی که روانشناس کسبوکار، تمام دادهها را جمعآوری کرد؛ گزارش مینویسد و راهحلهای مناسب مانند توزیع مجدد وظایف و مسئولیتها را پیشنهاد میدهد.
هدف اصلی بهبود عملکرد، سود، افزایش کارایی و دستیابی به سطح خوبی از رفاه سازمان و شرکت میباشد.
مثال هفتم: روانشناسی عملکرد
یک مجری(دانشجو، موسیقیدان، کارگر یا ورزشکار) میخواهد با مدیریت بهتر اضطراب، عملکرد خود را افزایش دهد.
روانشناس کسبوکار، عوامل تحریک کننده اضطراب را از طریق مصاحبه و واکنشهای معمول مجری، تجزیه و تحلیل میکند. تکنیکهای آرام سازی(استراتژیهای شناختی و جسمی) و تکنیکهای حفظ تمرکز(به عنوان مثال گفتگوی داخلی) به مجری آموزش داده میشود.
هدف اصلی کمک به فرد در افزایش توانایی کنترل افکار، واکنشهای فیزیولوژیکی و تمرکز بر هدف میباشد.
مثال هشتم: راهنمایی حرفهای، مربیگری شغلی و مشاوره شغلی
فرد در مورد شغل خود یا انتاب رشته دانشگاه، بلاتکلیف است.
روانشناس کسبوکار در این وضعیت علایق، مهارتها، تواناییها، انگیزهها و خصوصیات شخصیتی وی را تجزیه و تحلیل میکند. او روند بازار کار و اینکه کدام حرفهها بیشتر مورد درخواست هستند را به او توضیح داده و بسته به مشخصات فرد و بازار کار، یک دوره تحصیل یا فعالیت حرفهای را برای سرمایهگذاری پیشنهاد میدهد.
هدف اصلی این است که مشتریان راهنمایی شوند تا ضمن در نظر گرفتن محیط اقتصادی اجتماعی، مسیر را متناسب با انگیزهها و خصوصیات شخصی خود انتخاب کنند.
نتیجهگیری:
با توجه به کاربردها و مثال روانشناسی در کسبوکار، قطعا متوجه شدید که هدف اصلی روانشناسی کسبوکار، افزایش عملکرد و رفاه افراد و سازمانها میباشد که در واقع مهمترین هدف است.